آنچه گذشت

ورودبدون هماهنگی ممنوع

اینجابرای دونفربیشترجانیست
آنچه گذشت
قندونبات مامانی،میدونم ازم دلخوری چندوقته واست پست نذاشتم و وب هاتوآپ نکردم امروزتوی این پستم سعی میکنم اتفاقات مهم این مدت رو واست تایپ کنم امروزچهارم مهرماه نودودو هواکم کم داره روبه سردی میره جفتمون سرماخوردیم باباهم دیروزمیگفت گلوش میسوزه!اماشیرین کاری هات:نمیدونم چراولی عاشق پوشیدن دمپایی های بزرگی هرجامیریم واردنشده دمپای هاشون رومیپوشی وراه میری بااینکه۷جفت کفش داری ولی وقتی علاقتوبه دمپای دیدم من وبابارفتیم ازنمایشگاه پاییزه ای که چندتاکوچه پایین ترازخونه ی خان بابا اینازدن واست یک جفت دمپایی سبزخوشگل باپاپیون های بزرگ گرفتم که وقتی شباباهاشون راه میری چراغ های قرمزکفشون روشن میشه!بعدش هم واست یک عروسک گرفتیم!فکرمیکردم ایناروکه بپوشی بی خیال دمپای های دیگران میشی!اماذهی خیال باطل!حال دیگه دوجفت دمپایی رو روی هم میپوشی وحسابی بامزه میشی راستی عموایمان هم دانشگاه ایلام قبول شدورفت دیشب بهش زنگ زدی وباهاش حرف زدی!اونم اساسی قربون صدقت رفت!چندروزپیش جشن نامزدی پسر پسرعموی بابام(پسرعمومرید)بود رفتیم وحسابی خوش گذشت مراسمش خیلی شلوغ بود!دیگه اتفاق خاصی یادم نیست!به جز چشمک زدنت تازگیا

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:آنیساکرد,دمپایی,عروسک,ساعت16:42توسط fati |